دلنوشتههای روز خبرنگار عمدتا تلخ است، چون مسائل این حرفه عاشقانه در قم چند وجهی است. من هم قصد نداشتم در روزی که متعلق به “مردم” است کامشان را تلخ کنم اما یک اتفاق نامبارک بهانهای شد برای درددلکردن با “مردم”. مردمی که وقتی کوچکترین مساله محلهشان پیگیری و برطرف میشود کوهی از خستگی از تنمان زدوده میشود.
بیتعارف بگویم که ما درگیر دو قطبیهای کاذب منفعتطلبان هستیم. عدهای که منفعتشان در برچسبزدن به این و آن است دو قطبیهای خودی و غیرخودی، انقلابی و غیرانقلابی و… را بر سر زبانها انداختهاند، برای عدهای از خبرنگاران پروندهسازی کردهاند و بدتر از آن بعضی مدیران ناآگاه که برای منفعتطلبان فرش قرمز پهن میکنند و امکانات بیتالمال را در اختیارشان میگذارند، این پروندههای مملو از جهتگیریهای غلط و خلاف واقع را چماق میکنند و بر سرمان فرود میآورند.
آقای استاندار محترم و مدیران عزیزی که در این روزها پیام تبریک برای خبرنگاران میفرستید: شما و امثال شما بزرگواران میآیید و میروید اما این خبرنگاران مستقل هستند که همیشه از مردم، با مردم و چشم امید مردم هستند.
چرا یک مدیر باید به خود اجازه دهد از پرونده نهادهای امنیتی برای خبرنگار کوهی از تهدید بسازد؟! چه کسی به این مدیران پرونده میدهد؟! چه کسانی با چه نیتی گزارشهای غلط میدهند؟ و چراهای بسیار دیگر…
تقارن عاشورای امام مظلوممان با روز خبرنگار برای من عبرتآموز است. من آزادگی، سر خم نیاوردن مقابل ظلم و ایستادگی بر سر آنچه که برایمان ارزش است را از اماممان آموختم و منتظرم مساله کوچکی از مردم حل شود تا تمام رنجها و ناملایمتیها مثل چرک کف دست از بین برود.
۱۷ مرداد بود و تمام شد!
و هیچ حرف دیگری نیست / روحاله رمضانپور کریمی